بدون عنوان
وای دیشب چه قدر اعصابم خورد شد اخه این همه مطلب واسه پست گذاشتم یهو همش ناپدید شد
چاره ای نیست باید از اولش بگم
دیشب مهشید و سجاد هردو شون عروسی بودن و نیومدن اینجا البته منم خونه نبودم با دختر خالم رفته بودم بگردم
دیگه اخر شب بود که برگشتیم خواهرم تلفن زد اگه خونه اید ما داریم میاییم اونجا مثل اینکه عروسی تموم شده بود
ماهم که خونه بودیم گفتیم تشریف بیارید
من اغلب اوقات اخر شب که همه چیز تموم شده میام اینترنت و مطلب میذارم
من داشتم چیزی مینوشتم واسه وبلاگ جوجوها که طبق معمول با جیغ و فریاد وارد شد
تا فهمیدن من پیش کامپیوتر هستم اومدن پیشم و سجاد هم تا دید گفت خاله واسم لاگ پشتهای نینجا بیارنمیدونم اصطلاح دانلود رو از کی یاد گرفته هی پشت سر هم میگفت واسم دانلود کن واسم دانلود کن
دوتاشون هم که خیلی بد هستن اینقدر بالا پایین پریدن کلید ها رو زدن تا کل مطلب هام رفت
منم دیگه رفتم تو سایت های مختلف تا این کارتون رو واسش دانلو کنم
اقا سجاد و مهشید خان گل وقتی بزرگ شدید داشتید اینا رو میخوندید بدونید من چه قدر دوستون داشتم تا همیشه خوهم داشت
اینم یه عکس از یکی از لاک پشتها فقط به خاطر سجاد گلم
راستی مهشید هم عاشق باب اسفنجیه
این عکس هم بخاطر مهشید جونم
عکس بریکول هم واسه دوتاشون اخه برچسبشو که خریده بودم خیلی خوششون اومد گفتم تو وبشون هم بذارم شاد بشن
میدونید خاله چه قدر دوستون داره؟؟؟؟؟
یه عالمه