بدون عنوان
وای دیشب چه قدر اعصابم خورد شد اخه این همه مطلب واسه پست گذاشتم یهو همش ناپدید شد چاره ای نیست باید از اولش بگم دیشب مهشید و سجاد هردو شون عروسی بودن و نیومدن اینجا البته منم خونه نبودم با دختر خالم رفته بودم بگردم دیگه اخر شب بود که برگشتیم خواهرم تلفن زد اگه خونه اید ما داریم میاییم اونجا مثل اینکه عروسی تموم شده بود ماهم که خونه بودیم گفتیم تشریف بیارید من اغلب اوقات اخر شب که همه چیز تموم شده میام اینترنت و مطلب میذارم ...
نویسنده :
❦خاله جون❦
13:15